🍃هنوز با اینکه پیر و فرتوت گشته ولی صلابت و بزرگی را از درون چشمان پر نفوذش میبینم درد دارد و زمان زیادیست که بیمارستان بستری هست.. این سالهای اخیر مدام بیمار میشود.‌ اما هنوز لبخندش بر روی صورت نورانی و پر امیدش ماندگار است.. لبخندی زد و گفت زندگی همین است دیگر..!! انگار میخواهد به من بفهماند که غصه نخور.. و چقدر زود از چهره ام میخواند ناراحتم برای بیمار شدنش.. باز میگوید روزی جوان بودم و دنیا را زیر و رو میکردم اما.. با لبخند سری تکان داد و نفسی عمیق کشید.. لبخندی زدم و دستش را گرفتم و نگذاشتم ادامه بدهد و گفتم هنوز هم برای من قهرمانی.. چای میریزم برایش و نی را درون لیوان میگذارم.. با دستم هسته خرما را خارج کردم و خرما را دو نیم کردم و به دهانش گذاشتم.. آرام آرام چای را تا نیمه نوشید.. تمامش نکرد.. چقدر دوست دارم همه چیز بتواند بخورد تا ضعیفی هایی که این سالها کم کم بر او عارض شده جبران شود..اما از غذا خوردن هم افتاده.. خیلی نگرانم.. لیوان را روی میز گذاشتم و با دستمال گوشه لبش را خشک کردم.. گفت دعایم کن.. خنده ای کردم و گفتم چه میگویید؟ من اگر الان اینجا سالم و شاداب جلوی شما ایستاده ام به دعای شماست.. شما باید مرا دعا کنید دستان پرمهر و لرزانش را بالا گرفت و گفت عاقبت بخیر بشی و چقدر اینجور دعا کردنش را دوست دارم.. پر از مهر و عشق و خوبی جوری دعا میکند که فکر میکنی برای یک عمر بیمه ای و دیگر از هیچ چیز نمیترسی.. همیشه این صلابتش را دوست داشتم تحمل ندارم درد میکشد.. دلم میخواهد برایش زمین و زمان را به هم بریزم تا او درد نکشد.. اما انگار قصه زندگی او همیشه با درد نوشته شده..!! به گذشته فکر میکنم.. به تلاش و رنج هایی که برایمان کشید؛ اشکم باز جاری شد.. چقدر سخت است گریه نکردن.. نمیخواهم اشکم را ببیند!! مگر میشود حرف از امیدواری بزنم و خودم گریه کنم..!! وای این اشک لعنتی همیشه مرا رسوا کرده.. فکری آمد سراغم و اشکم جاری شد؛ فکر اینکه تا ناراحتی و غمی داشتم خودم را به آغوش و دست گرم و شانه های مهربانش میسپردم و های های گریه میکردم و کمی بعد با حرف ها و دلداری هایش، آرامش،تمام وجودم را آکنده میکرد.. ولی الان چه؟ چقدر سخت است که نمیتوانم این بار به خاطر خودش برایش گریه کنم.. چگونه تحمل کنم این واهمه ها را!؟ کاش اینقدر زود تنهایمان نگذارد.. دعایش میکنم..!! به این فکر میکنم که آیا دعای من به اندازه دعای او اثر دارد؟!! یادم آمد که قول داده ام امیدوار باشم.. همه ما با امید زندگی میکنیم..!!🍃 💚برای سلامتی و طول عمر با عزت همه پدران از جمله پدر این حقیر صلواتی عنایت بفرمایید..✅