یازده رجب همسر ابوطالب آثار وضع ندارد؛ آثار حمل هم حتی. گویی تازه‌عروسی شاداب چند روزی است که به خانه بخت آمده. کارهای خانه را خود انجام می‌دهد. به کنیز خانه، کار نمی‌گوید. اصرار که «هفتاد سال از خدا عمر گرفتم و کنیزی‌ خانه‌های بسیار کرده‌ام. ندیدم زن پابه‌ماه گلیم بتکاند و گرد از طاقچه بگیرد؛ کارها را به من بسپار و خود به ملکه‌گی ابوطالب مشغول باش دختر» گوش بانو بدهکار نیست. میخندد که «کاری به این کارها نداشته باش. میهمان مهمی در راه دارم. خود باید تدارک حضور ببینم» پیرزن کفری می‌شود. غرولند کنان، می‌رود پی ابوطالب به گلایه. بانو دست روی بطن میگذارد به گفتگو. اسمت را حیدر گذاشتم. دیروز در همهمه اطراف کعبه، بین شلوغی جمعیت این اسم به گوشم خورد. نمیدانم از کدامین دهان بود. می‌پسندی عزیزم؟ نامت بلند باد عزیز مادر. نامت بلند باد. بر قله‌های زمین و در ممالک دور. روی بیرق‌های عرب و عجم. روی دوش شیرمردان. روی پیشانی رزمندگان و روی بازوی پهلوانان تاریخ. روی خاتم پادشاهان و میان لالایی مادران. نامت بلند باد عزیز مادر.