. با خودم قرار کرده بودم یک روضه برای اباعبدالله بنویسم و برای هدیه‌ی ولادت، پیش‌کش کنم خدمت امام رضا جانم... آخر امام رضا جان خودش از بانیانِ اصلیِ روضه‌هاست. این امام رضا بود که دامن دِعبل را با سکه‌های طلاکوب پر کرد، تنها برای اینکه یک قصیده در رثای حسین خوانده بود و اینجوری خواست شاعرها و سخنورها و نویسنده‌ها را ترغیب کند به خواندن و گفتن و نوشتن از حسین... و این امام رضا بود که با حدیثِ " إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْ‏ءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ" به اشکها جهت داد و روضه‌ها را جان بخشید. چند روز پیش از ولادت، توی حرم بودم که سودای نوشتن به سرم افتاد. وضو گرفتم و نشستم مقابل ضریح، اول آمدم شعرِ دِعبل را بخوانم ببینم این آقا اصلا چی سروده که امام رضا جان اینطوری تحویلش گرفته، ولی آن جلو جلوها گوشی آنتن نمی‌داد و نمی‌شد شعر دعبل را از گوگل دربیاورم، آمدم بیرون، سمتِ گوهرشاد، آنجا نشستم و شعر دعبل را خواندم، توی خیالات خودم بودم که حالا دست روی کدام مطلب بگذارم و نوشته‌ام را چطوری و چه شکلی خَلق کنم که تلفن زنگ خورد و آدمِ آن طرفِ تلفن دو ساعتی حرف زد و درددل کرد و از گرفتاریش گفت و زمان رفت و باز هم روزی‌ام نشد که بنویسم! بعد از آن روز هم هر بار آمدم سراغ نوشتن باز یک چیزی شد و قسمت نشد که روضه‌خوان شوم، آخرش هم که بالگرد سوخت و بساطِ سور و ساط ما را جمع کرد و اصلا نشد برای ولادت چیزی بنویسم.... الان اما می‌خواهم بنویسم، برای اباعبدالله، تقدیم به امام رضا جانم و به نیابت از شهیدجمهور و همراهانِ شهیدش... روضه‌ای که قرار بود بنویسم از اول هم سهمِ آقای رئیسی بود و گرنه سابقه نداشته من برای نوشتن اینهمه معطل شوم و هِی رزقِ نوشتنم عقب بیفتد! چند خط روضه می‌نویسم باذن الله و باذن حضرت زهرا، تقدیم به پیشگاه ضامن الغزال به نیابت از غزالِ تیزپای دشتِ خدمت، آقای سید ابراهیمِ مظلوم و مظلوم و مظلوم... . ادامه در مطلب بعدی... . https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a