مِشْکــــاة|ᴍᴇsʜᴋᴀᴛ‌
یکم روضه: دختر مهربان پیغمبر ای پناه علی.شبیه پدر راست گفتی همیشه یادم هست بازی سنگ و شیشه یادم هست
بانوی خانه در سکوت شنید درد در رگ رگ تنش گردید خواست تا ناز همسرانه کند موی او را بدست شانه کند نتوانست،ناتوان خندید... گیسوی مرد خسته را بوسید❤️