🌻✨
⛔زود قضاوت نکنیم
در مغازه را باز کرد.
مثل هر روز اول چند جعبه خالی بیرون آورد
و در پیاده روی جلوی مغازه گذاشت
و جعبه های دیگر را از میوه پر کرد
و با کمی شیب روی آنها قرار داد.
به داخل مغازه بازگشت، ناگهان نگاهش
به بیرون افتاد و متوجه پسرک شد که
دستش را در یکی از جعبه ها فروبرده
بود و چیزی برمی داشت.
همین که خاص به سراغش برود پسرک
شروع به دویدن کرد. بلوزی پاره و کثیف
به تن داشت، شلوار کوتاهش به تنش
چسبیده بود وبا پاهای سیاه و لاغرش به
سرعت می دوید تا به آن طرف خیابان برود.
میوه فروش هم به دنبالش.
ناگهان صدای گوش خراش
ترمز ماشین بلند شد و پسرک
چند متر ان طرف تر به زمین
افتاد و بهت زده به میوه فروش خیره شد.
انگشتانش از هم باز شد و
توپ کوچکی در خیابان به
حرکت در آمد.
ای کاش در زندگی زود قضاوت نکنیم‼️
#تلنگرانه
#استاد_روح_الله_شریفی_نژاد
⬇️ با ما همراه باشید ⬇️
https://eitaa.com/joinchat/1273626833C71a908cf05