مطالعه دربارهی رمان و چگونگی زایشِ آن در غرب این نکته را روشن میکند که رمان حاصلِ یک خودفراموشی بشر در مقابل هستی است؛ خودبنیادیِ اومانیستیِ سوبژکتیویستی! که این یک بحث دامنهدار است.
رمان محصولِ دگرگونی و تطور انسان غربی است و ویژگیهای انسانِ غربی به عینه در رمان قابل مشاهده است.
این همان دلیلی است که حقیر را به این اعتقاد رسانده که رمان هم در تبعیت از غاوون به وجود آمده و بشر با قدرت غیر کنترل شدهی تخیل به آن رسیده است! یعنی انسان با دوریِ از خدا و تکیه بر نفس بشری که یادگارِ عهد رنسانس است به محصولاتی چون رمان رسیده است؛
البته استثنائاتی هم هست که خارج از بحث اکنونیِ ماست که در کلیات شکلگیری رمان نقش بسزایی ندارند.
سوال: خواندن رمان تخیل بشر را پرورش میدهد یا عقلش را؟! هم رماننویس و هم رمانخوان در چه چیزی رشد میکنند؟ ۸
به نظر در تخیّل کردن و نه در عقلیدن!
و آیا رمان در سپاهِ جهل تعریف میشود یا در سپاهِ عقل؟
والسلام