یک روز یک آقای متشخص عینکش از دستش به زمین می‌افتد و از برخورد آن با زمین صدای وحشتناکی بلند می‌شود. آقای متشخص حسابی پکر می‌شود؛ آخر، شیشه‌های عینکش خیلی گران قیمت‌اند. خم می‌شود و عینک را برمی‌دارد، و ماتش می‌برد از این که می‌بیند معجزه شده و عینک سالم است. آقای متشخص با قلبی مالامال از شکر و سپاس، به این نتیجه می‌رسد که این اتفاق در حکم هشداری دوستانه بوده؛ پس فورا به یک عینک فروشی می‌رود و یک جعبه عینک دولایه‌ی فوق ایمن می‌خرد بالاخره نگهداری یک عینک گران خرج برمی دارد. یک ساعت بعد، جعبه عینک از دستش می افتد و او که از این اتفاق چندان هم نیست خم می‌شود تا آن را بردارد؛ اما می‌بیند که عینک خرد و خاکشیر شده. کمی زمان لازم است تا آقا بفهمد که از درک بشر بیرون است و در واقع حالاست که معجزه شده است. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈