اسمم رعناست ازاستان همدان میلاد کلی سوغات یرام اورده بود...ولی ایندفعه چندتیکه ام برای شیرین اورده بود!!گفتم من بهش بدم مشکوک میشه..گفت دلیلی نداره بگی من اوردم بگوبراش خریدی..سوغات شیرین که یه شلوارجین وتونیک بودروبهش دادم وخداروشکراونم زیادسوال جواب نکرد..اخرای اردیبهشت بودم ومن خودم روبرای امتحانات پایان سال اماده میکردم..وزیادمیلادرونمیدیدم..اونم میگفت درست روبخون من مزاحمت نمیشم...شیرین دیپلمش روگرفته بودوبرای کنکوردرس میخوند...دختر درسخونی بود و همه امید داشتیم یه رشته خوب بارتبه ی بالا قبول بشه..یه روزکه ازامتحان برگشتم خونه وگرمم بودبه شیرین گفتم برام یه شربت درست کن...اونم گوشیش روگذاشت رومبل رفت برای من شربت بیاره..ولوشده بودم رومبل که متوجه ویبره ی گوشی شیرین شدم..یه نگاه به صفحه ی گوشیش انداختم پیام براش امده بودومحتوای پیام مشخص بودکه نوشته بودعاشقتم وخیلی دوستدارم..خیلی تعجب کردم وکنجکاوشدم که بدونم کی این ابرازمحبت روبهش کرد... ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈