یه روزی یه جوونی زمان امامصادق
داشته تو کوچه ای میرفته ، دستش یه شیشه ش*راب بود
یهو تو راه با امامصادق روبرو میشه
خلاصه خیلی خجالت میکشه پشت میکنه به امام پیش خودش هی میگفت آخ آخ امام دید دیگه ... آبروم رفت و این حرفا ...
امامصادق لبخند میزنه و با مهربونی
بهش میگه هرکاری هم کردی روتو از ما
برنگردون :))
ببین همینه این همون امامیه که هر کاری کرده باشی ولت نمیکنه .. حالا تو به زور بخوای بگی عاقا ولم کن ولی مگه ول میکنه؟
حالا خدایِ این امامو ببینی چی میگه ؟
یه طوری گناها رو میبخشه خودت میمونی ..