💠خاطره ای به روایت همرزم شهید علی اوسط عسگری در یادواره شهدای قم
🕊🕊🕊
♨️عملیات شروع شده بود و توپخانه دشمن مدام خاک ایران را میزد چندین دقیقه این کار طول کشید تا رزمندگان اسلام هم متقابل با خمپاره شروع به بمباران سنگر دشمن کردند
🔹یکی از گروهان خودی بسیار سنگین بر سر دشمن خمپاره میریخت تا جاییکه صدای بی سیم دشمن با اضطراب و ترس به این نقطه بود و مدام تکرار میشد که فقط توپخانه این منطقه را بزنید یکی از فرماندهان عملیات (حاج حسین خرازی) میگوید، فرمانده این گروهان کیست که اینقدر دشمن ترسیده است...
🌤حاج حسین خودش تصمیم میگیرد که به میدان برود و از فرمانده گروهان و منطقه بازدید کند هر چقدر نزدیکتر که میشود صدای خمپاره ها بیشتر و بیشتر به منطقه عملیاتی می رود و از احوال فرمانده گروهان می پرسد و از توپخانه فعال ...
♻️بالاخره با پرس و جو و بی سیم، به خمپاره انداز می رسد می بیند یک جوانی از اراک خود فرمانده گروهان است که این چنین دشمن را از پای انداخته او کسی نبود جز سردار علی اوسط عسگری.
یاد و خاطراتش را گرامی می داریم با ذکر صلواتی بر محمد و آل محمد🌹✨─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─