می گویند داغ جوان به این زودی ها سرد شدنی نیست. آن هم فراق همیشگی مادر ۲۷ ساله بارداری که در راه خدمتی بی دریغ، ناگهان به صف شهدای مدافع سلامت پیوسته باشد. چند روز از شهادت پرستار نمونه بخش آی سی یو بیمارستان شهید رجایی شیراز می گذرد. برای گفتگو با پدر شهیده مریم رحیمی، معذّب هستیم. این پا و آن پا می کنیم و بی هدف وقت می گذرانیم تا غم امان مان بدهد و کار گفتگو به انجام برسد. منتظر صدای لرزان و بغض زده هستیم. آماده ایم که اگر حال و اوضاع مساعدی نبود عذر بخواهیم و بگوییم بعد مزاحم می شویم.
اما پدر شهیده رحیمی می گوید منتظر تماس ما بوده است. بلافاصله به شایعات فضای مجازی اشاره می دهد و می گوید مظلومیت و گمنامی با سرشت شهدا عجین شده است اما من حالا وظیفه دارم با آنچه که از دخترم می دانم به حرف و حدیث هایی که در شبکه های اجتماعی و پست های شتابزده شان دست به دست می شود پایان بدهم.
امانت گرانقدری به صاحبش بازگشت
صدای حاج آقا رحیمی ضرباهنگ آرام به قاعده ای دارد. با لحنی که رنگ و بوی اندوه و صبر را توامان دارد از گفتگو درباره فرزند اولش استقبال می کند. غم فراق از دختر بزرگش کار خود را کرده است و می گوید دلتنگی او برایش تمامی نخواهد داشت: «۲۷ سال پیش خداوند به من و همسرم مریم خانم را به امانت دادند. نگاه ما این طور است که همه فرزندان از برکات و مال خداوند هستند و همین رسیدن به مفهوم مشیت الهی را برای ما سهل می کند و برای این داغ به ما صبر می دهد. مریم خانم از سنین نوجوانی بینش و بصیرت ویژه ای داشتند. در شیراز کانونی بود به نام رهپویان وصال که ایشان زمان اوقات فراغت شان در آنجا مشغول مطالعه و بحث های سیاسی و اجتماعی و عقیدتی با هم سن و سالان شان می شدند. برای نخستین بار از طرف همین کانون به اردوی راهیان نور رفتند و دلدادگی به سلوک شهدا از همین سفر معنوی در دل او شکل گرفت.»