شیعه یعنی امتزاج نار و نور شیعه یعنی راس خونین در تنور شیعه یعنی هفت وادی اضطراب شیعه یعنی تشنگی در شط آب آب گفتم سینه ها بیتاب شد خیمه ها از آه و آتش آب شد آب گفتم تشنی بیداد کرد کودکم بیتاب شد فریاد کرد بر زبانش شعله آه و عطش شد ز تیر کین گلویش آبکش آفتاب از روی زین افتاده است مشک آبش بر زمین افتاده است کیست این ساقی که بی دست آمده است کز سبوی تیغ سرمست آمده است کیست این ساقی که در خون پا نهاد تیرها را دید و پیشانی گشاد کیست این ساقی که بر خود پا گذاشت آب را در حسرت لبها گذاشت مشک من لبریز آب و آبروست چشم من با خیمه ها در گفتگوست ای خدا این مشک را از من مگیر گر گرفتی اشک را از من مگیر