هدایت شده از تبلیغات ایده🔺
😱😳 برام خواستگار اومد منم چایی آوردم جلوی خواستگارا گرفتم، چایی رو پخش کردم، نمی دونم چرا رفتم نشستم کنار خواستگارم😐 اونم روشو کرد به من گفت خوبی😍 از خجالت آب شدم، نمی دونستم چی بگم،سرم رو گرفتم بالا، که با نگاه غضب الود بابام مواجه شدم، کنارم خجالت، روبه روم خشم بابام، یه دفعه دیدم، پاهام دارن قلقلک میرن، نگاه کردم ببینم چیه... ادامه سوتی ضایع من🤣🤣👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1687683116C40593e628c