برون شد از حد و اندازه، عصیانی که من دارم مَلَک عاجز شد از ثبت گناهانی که من دارم منم آن اهل عصیانی که ننگ اهل عصیانم که حتی ننگش آید از من، عنوانی که من دارم نه با خالق سَر و سِرّی، نه با مخلوق احسانی نمی ارزد به کُفری، سُست ایمانی که من دارم ز غفلت راه را گم کرده ام در چاه افتادم گرفته خاک از بس جلد قرآنی‌ که من دارم چنان این سینه مالامال از آمال و غفلت شد که بوی دوزخ آید از گریبانی که من دارم همانگونه که از دود است رسوا آتش پنهان کند رسوایم آخر عیب پنهانی که من دارم به شانه نظم دادم گیرم این زلف پریشان را چه سودی با چنین فکر پریشانی که من دارم؟! چنان آلوده دامانم، ثوابی گر به جا آرم ثواب آلوده میگردد ز دامانی که من دارم ولی "لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ الله" اش صدایم کرد قبولم کرد آخر ربّ رَحمانی که من دارم دو قطره اشک بر من داد اندک آبرویی باز به فریادم رسید این چشم گریانی که من دارم دو قطره اشکِ بی ارزش ز من دیدی و بخشیدی گران از من خریدی جنس ارزانی که من دارم پناه آورده ام امشب به سوی ضامن آهو بغل وا کرده بر من باز سلطانی که من دارم @sheikh_ali_moghaddam