شهید شیخ احمد کافی
📚در بغل کشیدن سید بحرالعلوم توسّط امام زمان علیه‌السلام عالم بزرگوار آخوند ملا زین العابدین سلماسی
روزی در خلوت از او سؤال کردم: «آقا! ما که با هم بودیم، آن وقتها شما این مرتبه از استعداد و علم را نداشتید بلکه از من در درسها استفاده می کردید، حالا بحمداللّه می بینیم، در علم و دانش فوق العاده اید.» ایشان فرمود: «میرزا ابوالقاسم! جواب سؤال شما از اسرار است! ولی به تو می گویم، امّا از تو تقاضا دارم، که تا من زنده ام، به کسی نگوئید.» من قبول کردم، ابتدا اجمالاً فرمود: «چگونه این طور نباشد و حال آن که حضرت ولیّ عصر (ارواحنا فداه) مرا شبی در مسجد کوفه به سینه خود چسبانیده. گفتم: «چگونه خدمت آن حضرت رسیدید؟» فرمود: «شبی به مسجد کوفه رفته بودم، دیدم آقایم حضرت ولیّ عصر (ع) مشغول عبادت است. ایستادم و سلام کردم، جوابم را مرحمت فرمود و دستور دادند، که پیش بروم! من مقداری جلو رفتم، ولی ادب کردم، زیاد جلو نرفتم. فرمودند: «جلوتر بیا.» پس چند قدمی نزدیکتر رفتم، باز هم فرمودند: «جلوتر بیا. من نزدیک شدم، تا آنکه آغوش مهر گشود و مرا در بغل گرفت و به سینه مبارکش چسباند. در اینجا آنچه خدا خواست به این قلب و سینه سرازیر شود، سرازیر شد.» 📚نجم الثّاقب - ملاقات با امام زمان (ع) ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی