📘
#داستانهایبحارالانوار
مزاح پیغمبر
پیرزنی به حضور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رسید، عرض کرد: "من دوست دارم که اهل بهشت باشم."
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به او فرمودند:
"پیرزن به بهشت نمی رود."
او گریان از محضر پیامبر خارج شد.
بلال حبشی او را در حال گریه دید.
پرسید: "چرا گریه میکنی؟"
گفت: "گریهام به خاطر این است که پیغمبر فرمودند: پیرزن به بهشت نمی رود."
بلال به محضر پیامبر وارد شد و حال پیرزن را بیان نمود.
حضرت فرمودند: "سیاه نیز به بهشت نمی رود."
بلال غمگین شد و هر دو نشستند و گریستند.
عباس عموی پیامبر آنها را گریان دید.
پرسید: "چرا گریه میکنید؟"
آنان فرمایش پیامبر را نقل کردند.
عباس ماجرا را به پیامبر عرض کرد.
حضرت به عمویشان که پیرمرد بود فرمودند:
"پیرمرد هم به بهشت نمی رود."
عباس هم سخت پریشان و ناراحت گشت.
سپس رسول اکرم هر سه نفر را به حضورشان خواستند، آنها را خوشحال نمودند و فرمودند:
"خداوند اهل بهشت را در سیمای جوان نورانی درحالی که تاجی به سر دارند وارد بهشت میکند، نه به صورت پیر و سیاه چهره"
📚 بحار، ج ۱۰۳، ص ۸۴.
➥
@sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی