داستان رزق حلالی که حرام شد✋
آقا من زبون خودمونی داستان رو تعریف میکنم ...😅👇
یه روز امیرالمومنین اسبشونو پارک کردن تو یه پارکینگ و به پارکبان گفتن حاجی اگه ممکنه مواظب اسب من باش تا بیام✋
بنده خدا هم گفت به روی چشم👁
حالا اونم نمیشناخت حضرت امیر رو...
وقتی امام علی رفتن و یه کم دور شدن
بنده خدا گفت خببببب
از قدیم گفتن آخوندا پول دارن😂😅
پس بذار زین اسبو ببریم بفروشیم بزنیم به یه زخمی🤦♂
زین اسب رو برداشت و برد و مثلا ۱ میلیون فروخت💵
امام برگشتن دیدن اه اسب چرا زین نداره؟!
به همراهشون گفتن برو تو دیوار یه جستجو کن ببین زین ارزون قیمت دست دوم میتونه پیدا کنی یا نه🤷♂
اتفاقا بنده خدا یه سرچ زد دید ا این همین زین اسب خودمونه ولی تو دیوار چیکار میکنه؟!
زنگ زد طرف و گفت فلان قیمت میفروشم امام هم زین رو خریدن از طرف
بعد رو به همراهشون کردن و گفتن میخواستم وقتی اومدم یه کارت هدیه یه میلیون تومنی به پارک بان هدیه بدم ولی
#عجله کرد و این
هدیه حلال رو تبدیل کرد به
دزدی حرام!!!
💠
دین و احکام رو با زبون طنز از «شیخِ شوخ » یاد بگیر✋😅
👉👉
@Sheikh_Shookh 👈👈