جلسۀ شانزدهم
1. پیامبراکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم)جمال و کمال مرد را در چه چیزی دانستند؟
جمال در راست گفتاری و کمال در پرهیزکاری از محرّمات و نیکی اخلاق.ص198
2.حضرت جبرئیل(علیهالسلام) دربارۀ فرزندان عباس عموی پیامبراکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) چه خبری آورد؟
وای بر فرزندان تو از فرزندان عموی تو عباس.ص198
3. پیامبراکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم)دربارۀ فرزند عقیل چه فرمود؟
روزی حضرت علی بن ابی طالب(علیه السلام) از حضرت رسول(صلیاللهعلیه وآلهوسلم)پرسید که:یارسولالله آیا تو عقیل را دوست میداری؟فرمود:بلی والله او را دوست میدارم به دو دوستی، یکی دوستی او، دیگری آنکه ابوطالب او را دوست میداشت و همانا فرزند او کشته خواهد شد در محبت فرزند تو و دیدههای مؤمنین بر او خواهد گریست و ملائکۀ مقربان بر او صلوات خواهند فرستاد؛ پس حضرت رسول(صلیاللهعلیهوآلهوسلم)آن قدر گریست که آب دیدهاش بر سینهاش جاری شد و فرمود:به خدا شکایت میکنم به آنچه به اهل بیت من خواهد رسید بعد از من.ص198
4.اوصاف حضرت سلمان(علیهالسلام)
پیامبراکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم)فرمود:سلمان دریای خشک نشدنی و گنج پایان ناپذیر است، سلمان از ما اهلالبیت است، سرچشمۀ گوارایی است که علم و حکمت از او سرازیر میشود و برهان از او میآید. حضرت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) او را مثل لقمان حکیم، بلکه حضرت صادق(علیهالسلام) او را بهتر از لقمان فرموده و حضرت باقر(علیهالسلام) او را از مُتوَسّمین(آنانکه از ظواهر امور به حقیقت و باطن آنها پی میبرند)دانستهاند. اسم اعظم میدانست. در درجۀ دهم از ایمان بود. عالم به غیب و منایا(مرگ)بود. بهشت مشتاق او بود و خدا و رسول، او را دوست میداشتند. حق تعالی پیامبراکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم)را امر فرموده به محبت چهارنفر که سلمان یکی از ایشان است و جبرئیل هر وقت بر حضرت رسول(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نازل میشد امر میکرده از جانب پروردگار که سلمان را سلام برساند و...ص199
5.وفات حضرت سلمان(علیهالسلام)
در سال 36 (ه.ق) در مداین وفات کرد و حضرت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در همان شب از مدینه به طیّالارض بر سر جنازۀ او حاضر شد و او را غسل داد و کفن کرد و نماز بر او خواند و در همان جا بخاک دفن کرد.
6.اوصاف حضرت ابوذر(علیهالسلام)
اسم آن جناب، جُندب بن جُناده از قبیلۀ بنی غفّار است و فرزندی داشت بنام «ذر». او صدّیق امت و شبیه به عیسیبن مریم(علیهالسلام) در زهد بود. بعد از رتبۀ معصومین(علیهمالسلام) در میان صحابه کسی به جالت قدر و رفعت شأن سلمان فارسی و ابوذر و مقداد نبود.حضرت رسول(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمود:آسمان سایه نکرده بر کسی و زمین برنداشته کسی را که راستگوتر از ابوذر باشد.ص201
7.دعایی که در آسمانها از ابوذر معروف بود:
اللهمَّ اِنّی اَسئَلُکَ الایمانَ بِکَ وَالتّصدیقَ بِنَبیّکَ وَالعافیة مِن جَمیعِ البلاء وَالشُّکرَ علی العافیَة وَالغِنی عَن شِرارِالنّاس. بار خدایا ! از تو امان و ایمان به خودت را درخواست می کنم، توفیق تصدیق و دنباله روی از پیامبرت را آرزومندم! عافیت از جمیع بلایای دنیوی و اخروی را از پیشگاهت طلب می نمایم! روحیۀ شکر و سپاسگزاری از عنایاتت را خواهانم! پروردگارا ! مرا از مردم بد و آزار رسان، بی نیاز کن!
8.وفات حضرت ابوذر(علیهالسلام):
دختر ابوذر گفت که سه روز بر من و پدرم گذشت که هیچ به دست ما نیامد که بخوریم و گرسنگی بر ما غلبه کرد، پدر به من گفت که ای فرزند بیا به این صحرای ریگستان رویم شاید گیاهی به دست آوریم و بخوریم؛ چون به صحرا رفتیم چیزی به دست نیامد، پدرم ریگهایی جمع نمود و سر بر آن گذاشت، نظر کردم چشمهای او را دیدم میگردد و به حال احتضار افتاده، گریستم و گفتم:ای پدر من، با تو چه کنم در این بیابان با تنهایی و غربت؟گفت:ای دختر مترس که چون من بمیرم جمعی از اهل عراق بیایند و متوجه امور من شوند؛ به درستی که حبیب من رسول خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)مرا در غزوۀ تبوک چنین خبرداده. ای دختر! چون من به عالم بقا رحلت کنم عبا را بر روی من بکش و بر سر راه عراق بنشین، چون قافله پیدا شود نزدیک برو و بگو ابوذر که از صحابۀ رسول خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)است وفات یافته. دختر گفت که در این حال جمعی از اهل ربذه به عیادت او آمدند و گفتند:ای ابوذر از چه ناراحتی و شکایت داری؟گفت:از گناهان خود؛ گفتند:چه میخواهی؟گفت رحمت پروردگار خود را میخواهم. گفتند:آیا طبیبی میخواهی که برای تو بیاوریم؟گفت:طبیب مرا بیمار کرده، طبیب، خداوند عالمیان است، درد و دوا از اوست. دختر گفت وقتی چشم او بر ملکالموت افتاد گفت:مرحبا به دوستی که در هنگامی آمده است که نهایت احتیاج را به او دارم و رستگار مباد کسی که از دیدار تو نادم و پشیمان گردد! خداوندا! مرا زود به جوار رحمت خویش برسان! به حق تو سوگند که میدانی: همیشه خواهان لقای تو بودهام و هرگز مرگ را