،،غریب طوس،،
بسان بِرکه ای هستم به اقیانوس محتاجم
دراین وادی ظلمانی به یک فانوس محتاجم
چو پروانه که ازشوق گل وگلزار لبریزست
به عطریاس های گلشنی محسوس محتاجم
زآلام غم افزا جان شیرینم به لب آمد
به درمان طبیبی بِهْ زجالینوس محتاجم
من ازغربت سرای جانگَزای خویش دانستم
به لحظه لحظه های دلبری مأنوس محتاجم
برای آنکه تا خاکسترم براوج بنشیند
به شعله شعلۀ بال وپرققنوس محتاجم
من از گلنغمۀ مرغان شب آهنگ فهمیدم
به فیض ذکر «یاسبٌّوح و یاقدّوس» محتاجم
درین شب های تنهایی طلوع دیگری خواهم
به گرمی نگاهت ای «غریب طوس» محتاجم
غبار درگهت روبَد به مژگان دیدۀ (کوشا)
به کویت روی آوردم که برپابوس محتاجم
✍️سید محمد صالحی (کوشا)