ای در سفینۀ دو جهان ناخدا علی
ممسوس در حقیقت ذات خدا علی
یار و برادر و وصی و نفس مصطفی
باب نبوتی و ابوالاولیا علی
در بدر،بدرِ بدری و در قدر، قدرِ قدر
هم هل اتی است مدح تو هم لافتی علی
خون مطهر تو زپیشانی ات چو ریخت
بخشید تا ابد به شهادت بقا علی
السّلامُ عَلَیکَ یا اَمینَ اللهِ فی اَرضِه وَ حَجّتَهُ عَلی عِبادِه اَلسّلامُ عَلَیکَ یا اَمیرَالمُؤمِنین[1]
زخم سرت همین که به شمشیر خنده زد
شمشیر ناله زد ز جگر گفت یا علی
فهمید داغ فاطمه را نیست التیام
شمشیر داد، زخم دلت را شفا علی