ای در سفینۀ دو جهان ناخدا علی ممسوس در حقیقت ذات خدا علی یار و برادر و وصی و نفس مصطفی باب نبوتی و ابوالاولیا علی در بدر،بدرِ بدری و در قدر، قدرِ قدر هم هل اتی است مدح تو هم لافتی علی خون مطهر تو زپیشانی ات چو ریخت بخشید تا ابد به شهادت بقا علی السّلامُ عَلَیکَ یا اَمینَ اللهِ فی اَرضِه وَ حَجّتَهُ عَلی عِبادِه اَلسّلامُ عَلَیکَ یا اَمیرَالمُؤمِنین[1] زخم سرت همین که به شمشیر خنده زد شمشیر ناله زد ز جگر گفت یا علی فهمید داغ فاطمه را نیست التیام شمشیر داد، زخم دلت را شفا علی ا...ی مظلوم... وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ(شعراء،227)[2] اللّهم صَلّ علی مُحمّد وآل مُحمّد وعَجّل فرجَهم پروردگارا لحظه به لحظه بر علم و عمل نیک ما بیفزا ! خداوندا درمسیر خود بهترین راهنمایان را بما عطا کن خدايا ما را به علمي كه مورد رضايت و پسند تو است توفيق ده ! پروردگارا راه ما را در راه دست يابي به علم هموار فرما ! خداوندا درِگنج هاي علم را به روي ما بگشا ! باران که بدشت دل ما باریده است از مرحمت محمّد و لطف علی است [1] ابتدای زیارت امین الله که روایت شده از جابر از امام محمد باقرA که امام زین العابدین ع به زیارت امیرالمؤمنین ع آمد و نزد قبر آن حضرت، ایستاد و گریست و گفت...(مفاتیح الجنان، زیارت مطلقۀ امیرالمؤمنینA) [2] بخش آخر آیه بسم رب النور به نام خداوند جان و خرد که دل را به سمت علی می برد به نام خداوند شور و شعف که دل شد معطر به عطر نجف به نام خداوند عشق و شعور که از مهر حیدر مرا داده نور به نام خداوند فرد و صمد که در سایه ی حیدرم تا ابد به نام خداوند شب های راز که با مهر حیدر منم سرفراز به نام خداوند نخل و رطب که جز نام مولا ندارم به لب به نام خداوند عدل و شرف که من ذره ام در هوای نجف به نام خداوند سجاده ها که داده علی را به دلداده ها به نام خداوند تسبیح و ذکر که با عشق حیدر به ما داده فکر به نام خداوند شمع و سحر که بخشیده بر ناله ی شب اثر به نام خداوند محراب و خون به آن روی از خون سر لاله گون به نام خداوند اشک یتیم به آن فرق از تیغ دشمن دو نیم به نام خداوند سوز و گداز به آن چهره ی غرق خون در نماز به نام خداوند هستی فزون به آن رستگار به محراب خون ندارم به جز یاد او همدمی جدا از ولایت نگردم دمی .......... محمود تاری "یاسر" طبیبا وا مکن زخم سرم را مسوزان قلب زینب دخترم را طبیبا کارم از درمان گذشته که آتش آب کرده پیکرم را طبیبا نسخه ننویسی که باید اجل بر چیند امشب بسترم را ببند آنگونه فرقم را که در قبر نبیند فاطمه زخم سرم را در و دیوار مسجد بود شاهد که من گفتم اذان آخرم را من آن یارم که شستم در دل شب تن خونین تنها یاورم را درود زندگی را گفتم آنروز که زد در کوچه قنفذ همسرم را شکاف زخم و ضعف تن به من داد نوید وصل حی داورم را از آن سوزم که امشب گوید آن پیر کجا برده فلک نان آورم را به (میثم) داده ام سوزی که گوید سخن های دل غم پرورم را (سازگار) ای خواب به چشمی که نمی‌خفت بیا ای خنده به آن غنچه که نشکفت بیا دیوار و در کوفه زبان شد که مرو امّا چه کنم فاطمه می‌گفت بیا علی انسانی این شعر توسط خود ایشان (همینگونه) در بیت رهبری خوانده شده است