مهدی! بیا و روی مَهت را نشان بده یک لقمۀ حلال وکمی آب ونان بده بربامِ بی مؤذّن دنیا اذان بده برعاشقان خود دو سه پیمانه جان بده   بیمارم از خدا بخدا ده مرا شفا مهدی! برای خاطر زهرا بیا بیا   بختم چه کور گشته صدایم نمی‌کند حسّ عطش به دوست رهایم نمی‌کند آقا برای خود که جدایم نمی‌کند دعوت نگشته ام که دعایم نمی‌کند؟   هجر از چه می‌کنی به زبان وبیان بمان هرلحظه ناله ام شده یا صاحب الزمان   غربت مبادسایۀ غیبت شودکمی غیبت که نیست مایۀ غربت شودکمی شیعه مباد طالب راحت شودکمی بایدکه شیعه حامل همّت شودکمی   تا بشکند تمام موانع به سمت نور تاچشم جهل را بنماید همیشه کور   ما مرغکان به سوی شما پرکشیده ایم یک جادّه تا حوالی دلبرکشیده ایم گراز فراق، خون جگر سرکشیده ایم ما راه خود به قدرت باورکشیده ایم   ذکر همیشه ام بخدا ذکر یارشد این زندگی پر از گذرِ آن نگار شد   درجمکران، توگمشدۀ ما ، متی نراک درسهله کوفه باز تو تنها، متی نراک هرجا نشسته ایم خدایا، متی نراک تاکی کشیم بار غمت را، متی نراک   "طاهر"چو دست رابطۀ مهر راگرفت مولا برای او سفر کربلاگرفت