ستایش محبوب می ستایم خالق محبوب را می نگارم بر لبم آن خوب را تاکه دل می رفت سوی آن نشان بارش باران گرفت از من امان از اشاراتش دلم شد غرق نور او مرا می داد از ظلمت عبور آفرینش را به یک دم آفرید رحمتش دائم به هر خاکی رسید ساده انگاریم ما در هر بهار رویش آلاله را در روزگار کن نگه هر دانه ای در خاک را می دهد جان عالم افلاک را آسمان مانند سقفی روی سر هست حافظ بر همه اهل نظر عالم ایجاد در دست خدا موم نرمی هست در هر ماجرا راه رفتن را به هر مولود داد تا به سویش پر زند مانند باد لیک بعضی مانده پاهاشان به گل باد نسیان کرده شان آشفته دل سرزمین یاد او شد انبساط یاد او شد مبدا هر ارتباط او به هر مشتاق مشتاقی کند اشتیاق آباد اشراقی کند او رفیق لحظه ی تنهایی است پای هر دل لحظه ی بی پایی است او به آهنگ نسیم هر سحر می دود هر دم صمیمانه به بر لحظه ها در انتظار یاد اوست نفس ها ریزه خور امداد اوست (مجیدطاهری) @ostadtaheri