شب که چشمم در اندیشه تو می گریید
قلب من گریه کنان از غم تو می خندید
غم تو چون تبری بر تن من زخم که زد
دل من با غم هجران تو خوب می جنگید
دلم من از غم هجران تو خون گشت ولی
چه کنم عقل من اما ز جنون می ترسید
ترس من از تب عشق بود که رسوایم کرد
چه کنم از تب این عشق دلم می رنجید
کاش می شد که بیایی و دلم رام کنی
چه کنم وصل تو اما به جنون می ارزید
شبتون بخیر و خدایی
#شعر #ارسالی_مخاطب
📜
@sheraneh_eitaa