هاجر امشب می زند شانه فرق اسماعیل قربانی رخت نو بر قامت اش کرده خلعتت،ای مادر ارزانی امر ایزد تا شود اجرا تیغ ایراهیم،در دست است می رود با پای خود مسلخ گوئیا جشن است و مهمانی دست و پایش بسته محکم چون گوسفندی نزد قصاب اش چشم بر چشم پسر دارد رحم بابا می کند،آنی سست ابراهیم شد آن دم گفت اسماعیل: بابا را ای پدر, محکم ببر اکنون کن اطاعت حکم یزدانی چشم بر هم کرد ابراهیم می کشد چاقو ی‌ خود محکم ناگهان جبریل نازل شد یک خبر ،از حیّ سبحانی امتحان خویش پس دادی گوسفندی می رسد اکنون تا شود او،جای اسماعیل , قربانی امتحان هر چند سنگین است سر به طاعت, می کند تسلیم نور چشم خویش را،آری چون رسد دستور ربانی 📜 @sheraneh_eitaa