آمده روزی که گوید لحظه ای پیشم بمان؟ یا که گوید دوستت دارم تو را از عمق جان؟ من فراموشش شدم در خاطر او نیستم در دو چشم قهوه ای عاشق شدم من بی کران آسمان آبی شدش از لحظه‌ی خوب و قشنگ آن زمانی که شدم دلبسته ی او در عیان آن زمانی که دلم را بر دلش مُهری زدم در همان وقتی که دیدم چشم او را در جهان ابر بارید و دل من هم ز هجر او گرفت ترسم از اینکه نبینم چهره اش را یک زمان گر نبینم روی ماهش را دگر من نیستم درد دوری دیده ام گریان بماندم در نهان آخرش روزی دوباره دیدم آن چشمِ قشنگ در همان روزی که بودش پر ستاره آسمان 📜 @sheraneh_eitaa