هر چند كه درشهر تو بازار زياد است
بايد برسم زود... خريدار زياد است
من در به درِپنجره فولادم و دیریست
بين من و آن پنجره ديوار زياد است
آنقدر كريمي كه بدهكار تو كم نيست
آنقدر كريمي كه طلبكار زياد است!
پاييز رسيدم به حرم با همه گفتم:
اينجا چقدر چادر گلدار زياد است!
با بار گناه آمده ام مثل هميشه
با بار گناه آمدم اين بار زياد است!
خورشیدی و ماهی و طلوعی و غروبی
پس در حرمت روزۀ شکدار زیاد است!
گندم به كبوتر بدهم؟ شعر بگويم؟
آخر چه کنم در حرمت؟! كار زياد است!
نوروز به نوروز... محرم به محرم...
سرمست زياد است،عزادار زياد است
هرگوشۀ ايران حرم توست كه با تو
همسايۀ ديوار به ديوار زياد است
از دور سلامي و تو از دور جوابی
اين فاصله انگار نه انگار زياد است
یک شب که به رؤیای من افتاد مسیرَت
دیدم چقَدر لذت دیدار زیاد است...
درخواب سرِ سفرۀ اطعام، توگفتی:
هرقدر كه ميخواهي بردار... زياد است
شاعر: علیرضا قنبری
https://eitaa.com/joinchat/1922105609C04e295f4fc