#یا_بقیه_الله_روحی_لک_الفدا
باران
آنجا کنار دست یتیمی
در کوچه های تنگ مسلمان
وقتی که واکس می زند از غم
بر کفش های پاره ی خندان
قدری جلو که می روی آید
یک دوره گرد پیر که شاید
شیخی است با چراغ قدیمی
گشته است روز در پی انسان
نشناخته تو را و ندیده
یک خط به روی عشق کشیده
من هم غرور عقل گرفتم
نالیدم از جماعت نادان
ساطع شود تلاءلوء نوری
وقتی که خط سبزعبوری
مانده به رد پای عزیزت
شرمنده ، شهر بسته چراغان
این جشن بی نشانه ی شادی است
فقدان عشق و عاطفه عادی است
اینجا برای آمدن عشق
آماده نیست واژه ی عرفان
من هستم و نسیم لطیفی
عطر ردای شخص شریفی
یک دفعه دل هوای حرم کرد
یک دفعه قطره قطره باران
با چتر زیر بارش نم نم
می ترسم از طراوت شبنم
باران تمام می شود و من
خوشحال که رسیده به پایان
زینت کریمی نیا
http://eitaa.com/sheydayezeynab