آب زمزم هم تو مسیر فراوانه آب می خوری و یاد لبهای تشنه آقای کوچک می کنی خودبخود اشکت جاری می شود و سلام بر حسین می گویی و ای کاش همه آن اهل سنت هم اینها را می دانستند
وقتی بعد از هفت رفت و آمد بین صفا و مروه به مقصد می رسی شادمان از اینکه اعمالت تمام شده و می توانی بنشینی و به پاهایت استراحت بدی علی الخصوص ینده که پادردهایی مضاعف دارم می نشینی و باز هم یاد خدا و سجده شکری که به قبله نزدیک است
همانجا بود که این شعر به فکرم رسید
تقدیم به بانو هاجر(سعی صفا و مروه)
۱۵ذیحجه ۱۴۴۴مصادف با ۱۴۰۲/۴/۱۲مکه مکرمه
همدل شدم دلتنگی ات را هفتمین دفعه
هر بار نومیدی است الاّ هفتمین دفعه
همراه بودم با همه دلواپسی هایت
از اولین و دومین تا هفتمین دفعه
پایان هر سعی ام که می شد ناامید از شعر
می شد قلم پابوس آقا هفتمین دفعه
گهواره ی یاد علی اصغر تکان می خورد
در سعی من هر بار حتی هفتمین دفعه
نومید بودم با رباب از آب وقتی که
نوشیدم از زمزم در اینجا هفتمین دفعه
بانو تو هم مثل ربابی مادری هاجر
اما رسیدی که به دریا هفتمین دفعه
سعی قلم در هفتمین بیتش ثمر داد و
نوشید نور از دست سقا هفتمین دفعه
زینت کریمی نیا
http://eitaa.com/sheydayezeynab
#سفرنامه_حج