#داستان
میگویند در ۱۰۰ سال پیش در بازار تهران، واقعه عجیبی اتفاق افتاد و آن این بود که یکی از دکانداران به نام حاج شعبانعلی، عزم سفر کربلا نموده و دکان را به دو پسرش سپرده و روانه میشود.
بعد از چند ماه که مراجعت میکند میبیند که پسرانش دکان را از وسط تیغه کشیدهاند و هر نیمی را یکی برداشته و به کسب و کار مشغول است.
چون خواست داخل شود راهش ندادند و در سوال و جواب و گفتوگو که این چه کاری است شما کردید، پسرانش میگویند: حوصله نداشتیم تا مردن تو صبر بکنیم، سهممان را جلو جلو برداشتیم.
از قضای روزگار، به سالی نمیکشد که در بلوای مشروطیت، یکی از پسران جلوی میدان بهارستان تیر خورده و دیگری چندی بعد به مرض وبا که آن موقع در تهران مسری شده بود، از دنیا رفته و دو مرتبه دکان دست حاجی میافتد و تیغه را از وسط برداشته و کسب خود را از سر میگیرد. (تهران در قرن سیزدهم-جعفر شهری)
#روایت
پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله فرمودند:
سه گناه است که کیفرشان در همین دنیا میرسد و به آخرت نمیافتد: آزردن پدر و مادر، زورگویی و ستم به مردم و ناسپاسی نسبت به خوبیهای دیگران. به نقل از أمالی المفید: ۲۳۷ /۱
#اندکی_تفکر