📚 معرفي كتاب : از سري مجموعه يادگاران « داود دانايي» اگر کسی از تو بخواهد که نَفَست را به او بدهی و خودت بی نَفَس بمانی چه میکنی؟ اگر کسی از تو بخواهد که جانت را به او بدهی و خودت بی جان بمانی چه میکنی؟ لابد اگر خیلی هنرمند باشی و دل دریایی داشته باشی، می نشینی و کمی فکر می کنی و بعد از کلی کلنجار رفتن با خودت قبول می کنی. آن وقت همه هم تو را ایثارگری می نامند که در دنیا کمتر نظیری برایش هست. حالا اگر کسی درِخانه ات را بکوبد و از تو نَفَست و جانت را بخواهد و تو حتی به اندازه کمترین زمانی هم مجال فکر کردن نداشته باشی چه می کنی؟ شاید تصورش سخت باشد، اما داوود قصه ما حكايتش همين است؛ آن وقت که راکت های شیمیایی بر سر گردانش فرود آمد و او ماسکش را از صورتش در آورد و به یکی از نیروهایش داد که ماسکی نداشت و خودش مثل شمع، ذر ه ذره آب شد. داوود قصه ما صدها خصلت نجیبانه داشت و آن خصلتی که بر همه خصلت هایش سبقت گرفته بود ایثارش بود. ایثاری که از بچگی و نوجوانی تجربه و تمرینش کرد و کاری کرد که نفس کشیدن در جهنم شیمیایی برای او پلی شد برای نفس کشیدن در باغ های با طراوت بهشت. این کتاب صد خاطره از مردی است که در كودكی، در آینه وجودش، خود را می دید، اما بزرگ که شد در آن آینه فقط خدا بود و خدا و دیگر هیچ.