روزهای کرونایی۱۴
بسم الله الرحمن الرحیم
امروز آخرین روز کاری سال ۹۸ بود دیر به خانه رسیدم و خیلی هم خسته.
لباسهای رو را بیرون خانه دراوردم و دستهایم را شستم.
دراز کشیدم و چند دقیقه خوابم برد. شاید فقط در حد دو یا سه دقیقه.
خواب حاجی را دیدم. دیدم حاج قاسم آمده به یکی از کارگاههای تولید ماسک و شیلد جهادگران دانشجوی اراک. با خودم گفتم حاج قاسم چه همتی دارد برای یک کارگاه کوچک دانشجویی این همه راه را پیموده و آمده برای روحیه دادن به جهادگران.
از خواب بیدار شدم چند لحظهای فکر بودم که آیا واقعاً حاج قاسم شهید شده یا شهید نشده. همان حالتی که تا مدتی داشتیم و داریم و شهادتش را باور نمیکردیم.
راستش بعد از بیدار شدن آنقدر احساساتی شده بودم که چند جمله ای را هم با زبان مادریام با او نجوا کردم.
حاجی اگر بود قطعاً الان یک قرارگاه برای مبارزه با کرونا تشکیل داده بود. الان فرمانده ای بود در این عرصه جهاد.
جسم سردار در بین ما نیست اما شاگردان و سربازان بدون مرزاش هستند و باور دارم که شهید زنده است و امدادهایش به جهادگران میرسد.
علی حسنوند
۲۸ اسفند ۹۸
اراک
پاتوق بچه شیعهها
@shia_patogh