در خرائج راوندي است که نه یا ده برادر در قبیله اي عرب زندگی می کردند و تنها یک خواهر داشتند که بسیار به او علاقه مند بودند، آنان
به خواهر گفتند: هر چه خداوند به ما روزي می دهد نزد تو می سپاریم و تو ازدواج نکن؛ زیرا به غیرت ما نمی گنجد که تو ازدواج نمایی،
خواهر با آنان موافقت کرد و به خدمتگزاري آنان پرداخت. برادران نیز خواهر را گرامی می داشتند، تا این که روزي خواهر پس از پاکی از
عادات ماهیانه براي غسل نمودن بر سر چشمه آبی رفت و در میان آب نشست، اتفاقا زالویی در جوف او داخل شد و پس از مدتی زالو بزرگ
شده و شکم زن بالا آمد، برادران پنداشتند که خواهر آبستن شده و به آنان خیانت کرده است، تصمیم گرفتند او را بکشند، ولی بعضی از
آنان ممانعت کرده، گفتند: او را نزد علی بن ابیطالب می بریم، خواهر را نزد علی علیه السلام برده و ماجرا را شرح دادند.
امیرالمومنین: طشتی پر از لجن برایم بیاورید! و به زن دستور داد میان طشت بنشیند و در آن حال زالو از جوف زن بیرون آمد و در میان
طشت قرار گرفت. برادران چون این تدبیر و علاج حیرت آور بدیدند، گفتند: یا علی! تو پروردگار ما هستی و تو غیب می دانی! امیرالمومنین
علیه السلام آنان را از این گفتار، منع نموده و به آنها فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله از طرف خداوند به من خبر داده که این قضیه در
این ماه و در این روز و در این ساعت، واقع خواهد شد
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••