سلام علیکم عرض ادب و احترام‌محضر همه شما دوستان بزرگوار، فرا رسیدن عزای ابا محمد حسن مجتبی و پیغمبر اکرم تسلیت باد السلام علیک یا ابا محمد حسن ابن علی (ع) امام صادق علیه السلام فرمودند: وقتی امام حسین علیه السلام به بالین برادرش امام حسن آمد و آن وضع و حال برادر را مشاهده کرد، گریست.😔😔 امام حسن علیه السلام فرمود: چرا گریه می‌کنی؟ امام حسین صدا زد : چرا نگریم که تو را مسموم می‌بینم😔 👈امام‌حسن فرمود: گرچه مرا با زهر مسموم کردند، ولی: «لا یوم کیومک یا ابا عبدالله یزدلف الیک ثلاثون الف رجل یدعون انهم من امه جدنا فیجتمعون علی قتلک و سفک دمک». یعنی👈نیست روزی مانند روز تو یا ابا عبدالله علیه السلام می‌شود نزد تو سی هزار مرد که خود را مسلمان می‌پندارند و همه برای ریختن خون تو و کشتن تو جمع می‌شوند». امشب شب امام‌حسن هست همون اقایی که تو مسجد غریب امشب شب امام‌حسن هست همون اقایی که تو مسجد غریب تو خونه غریب تو کوچه غریب قبرش هم غریب ائمه ما همه غریب بودن ،اما همسرای خوبی داشتن راوی میگه یه روزی امام‌حسن تو کوچه های مدینه میگذشت ،یهو یه مرد شامی اومد جلو، سلام داد اما قربون اون اقایی برم که وقتی اثر زهر صورت مبارکش رو زرد کرد، بجای اینکه بگه بگید همسرم بیاد، صدای زد به کنیزان:بگید زینبم بیاد😔 هر مردی که براش مشکلی پیش بیاد، اولین نفر همسرشو در جریان میذاره، 😔 حضرت جواب سلامش رو داد، عرضه داشت اقا،شناختید منو؟ عرضه داشت اقا،شناختید منو؟ حضرت فرمود، نه، عرض کرد: سالها قبل در مدینه زمان کودکی هم بازی شما بودم یهو یه نگاه به چهره امام انداخت، عرضه داشت: یابن رسول الله، پیری در شما اثر کرده و موهایتان رو‌به سفیدی ست وقتی این شخص از نظر امام دور شد جناده میگه دیدم حضرت مشتهای مبارک رو‌گره کرده، و فشار میده، 😔😔 صدا زد جُناده،!! ما پیر شده غم مادرمون زهراییم😔😔 حضرت فرمود: میدانید تاریخ شهادت من کی هست؟؟ اون روزی که کوچه های مدینه دستم‌تو دستم‌مادرم بود😔 شیخ عبدالزهرا، امام‌حسن رو‌تو عالم خواب دید، عرضه داشت آقا جان!! کدوم تاریخ شهادت شما صحیح هست؟؟ یه دفه مغیره ملعون یه نگاه به سر و ته کوچه انداخت دید خبری از بالام‌علی نیست😔 انقدر بهت بگم، آنچنان سیلی به صورت مادرم زد😔😔 دیدم که ریخت خصم ستمکار بر سرت/ قدم‌نمیرسید که خود را سپر کنم/ اقا ابا عبدالله، خیلی برای مصیبت برادرش حسن گریه کرد😔 یکی‌از اون مواردی که اباعبدالله برای امام حسن گریه کرد اون جایی بود،که خودش یه طرف جنازه ،ابالفضل العباس یه طرف جناره رو رو دوش حمل میکردن😔 ۷۰ چوبه تیر، به جنازه امام حسن وارد کردن😔 وقتی جنازه رو تو بقیع رو زمین گذاشت ،شروع کرد به در آوردن تیرها، هر تیری که میکشید صدای ناله اش بیشتر میشد😔😔 من میگم ای کاش تیر کشیدن های حسین همین جا تو مدینه تموم میشد😔😔 کربلایی ها گرفتن چی میخوام بگم؟؟ مدینه تیر بیرون کشید از تابوت برادر ،کاشکی مدینه تموم‌میشد😔 اما من چند جا سراغ دارم ،حسین تیر بیرون کشید ، کجا؟؟؟؟🔰🔰 کربلا یه بار ،از گلوی اصغرش تیر کشید بیرون😔 یه بار از چشم عباسش تیر کشید بیرون😔 یه بار تو آغوشش از سینه عبداله ابن حسن تیر کشید بیرون😔 هر تیری که زدن، حسین از همان مکان تیر رو‌کشید بیرون،😔😔 امان از اون لحظه ای که دیدن سنگی به پیشانی حسین نشست، ، خون جاری شد😔 یه مرتبه دامن عربیش رو بالازد خون از جبین پاک‌کنه، حمید ابن مسلم میکه دیدم حرمله به زانو نشست،😔😔 نانجیب سینه حسین رو هدف قرار داد😔 الا لعنه الله علی القوم الغاصبین