هدایت شده از تفسیر معنوی در دست بررسی
‌‌ 💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎 ◻️177 📖 سوره آیه 50 (قسمت اول) ‌‌🍃وقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ فَلَمَّا جَاءهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَاسْأَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ اللاَّتِي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ ﴿۵۰﴾ ترجمه: پادشاه [مصر] گفت: يوسف را نزد من آوريد. هنگامى كه فرستاده [پادشاه] نزد يوسف آمد، يوسف گفت: نزد سرورت بازگرد و از او بپرس داستان زنانى كه دست‌هاى خود را بريدند چه بود؟ يقيناً پروردگارم به نيرنگ آنان داناست. شاه چون تعبير خواب خويش يافت رشته آمد آنچه را از پيش بافت چون ضميرش آشنای نور بود محو يوسف گشت گرچه دور بود می‌شناسد جان پاک از دورِ دور عشق خود را گرچه باشد كور كور چشم كی معشوق بيند جز به دل ور نباشد پای لنگانش به گل عاشق ار هشيار باشد دور نيست در خيال فرصتی يا طور نيست از پيامی بوی يارش می‌كشد مستِ مست و تا به دارش می‌كشد عاشق ابن‌الوقت و باشد در كمين دانه و دام از يسار و از يمين می‌نهد تا آخر افتد آن شكار در ميان دام او گردد نگار! ليک آخر خود شكار او شود تا قيامت خود به كار او شود جان تو دام است و خُلقت دانه‌اش روح سيمرغ است و خويت لانه‌اش دانه‌ها و دام يوسف پهن شد جان شاهی را قرين رهن شد يوسف اكنون شد شكار و دام شاه تا رسد بر جان شاهی، نی ز جاه عاقبت بر دام حق افتادن است ناله اِنّي اناالحق دادن است تير يوسف در كمان و می‌كشيد تا ملک را شهد آن تيرش چشيد! بعد از آن گردد شكاری تيزپای می‌گريزد، شاه در پی پای پای گر كليد رمز عالم داشتی اين حكومت‌ها عبث پنداشتی يوسف اكنون مالک ملک تن است آنچه از تن می‌رسد ما و من است ادامه دارد... ✍🏻استاد محمدمهدی شیروی خوزانی 🆔 @shiravi_tafsir 🆔 @shiravi_ir