📜 یازدهم ذیالحجه 📜
🔰کاروان از روستایی در دل بیابان به درآمد.جمعی از روستاییان به کاروان پیوستند و همراه شدند، و دیگران، ماندند و دور شدن کاروان را به نظاره نشستند •••
🔰زمانی نگذشت، تک سواری از دور، به تاخت نزدیک شد و خود را به کاروان رساند•••
••• سراسیمه نزد قافله سالار رفت •••
+ گفت:
"جانم به فدایت برگرد."
🔺قافله سالار، کاسه ای از مشک، پُر آب کرد و به او داد. سوار نوشید و نفس تازه کرد.🔻
+ گفت:
"به خدا قسم مردمی غَدّار در کوفه ساکناند، شما را از جان و دل نمیخواهند."
🔹قافله سالار، نگاهی به او کرد و اُشتر انباشته از نامه را به سوار نشان داد.🔹
- گفت:
"این نامه های مردمان کوفه است."
••• سوار، نگاهی از تردید به نامه ها کرد •••
- قافله سالار ادامه داد:
"و صاحبان همین نامه ها مرا می کشند!"
••• سوار، به شتاب از اسب به زیر آمد و ردای او را گرفت •••
+ گفت:
"هراس من از همین است. از کشته شدن کسی میترسم که مصداق آیه « الَّذینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ ...» مصداق آیه « أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ ...» مصداق «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ...» مصداق « وَ جَعَلَها کَلِمَهً باقِیَهً فی عَقِبِهِ ... » است. "
••• اشک از دیده گرفت •••
+ گفت:
"ترا به مادرت سوگند می دهم برگرد!"
● ۱۹ روز تا
#محرم ●
● ۲۷ روز تا
#تاسوعا ●
#روایت_کاروان_عشق
#روزشمار_محرم
❣👇👇👇👇👇❣
http://eitaa.com/joinchat/845021184C1b47a3ad50