🏴😭تو نمی توانی مرا از خواهرم زینب جدا کنی! مرحوم آیت الله تولایی خراسانی در سخنرانی خود در مسجد مروی تهران، در سال 1383 قمری می فرمود: یادم آمد از آن قرآنی که امام حسین علیه السلام بالای نیزه خواند. از آن قرآنی که امام حسین علیه السلام بالای نیزه میان بازار کوفه تلاوت کرد. آقایان! در ماه رمضان که سفره خدا گسترده شده است، نمکش گریه بر امام حسین علیه السلام است، هر که اشکش می ‏آید دریغ نکند. از روز 12 به بعد هر روز سر مطهر امام حسین علیه السلام را بر می ‏داشتند، به یک محلّه از محلاّت کوفه می ‏بردند. آنجا بالای نیزه نصب می ‏کردند. حارث ‌بن وُکَیْده گفت در یکی از کوچه‌های کوفه رد می ‏شدم و به حال خودم بودم. کوچه خلوت بود. دیدم صدای قرآن به گوش می ‏رسد، امّا قرآن با آهنگ عراق نیست، با آهنگ حجاز است. فرق است بین آهنگ حجاز و مدنی و بغدادی و بصری و عراقی. آن قرآن خیلی دلرباست. خیلی جذاب است. این قرآن گویا از دلِ سوخته خوانده می ‏شود. آیه هم اینست: «إنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدیً» صحبت اصحاب کهف است. آیه، مربوط به اصحاب کهف است. به قدری خوب می ‏خواند این قاری که دل مرا با خودش برد. برگشتم ببینم قاری کجاست؟ نگاه کردم ولی در کوچه قاری ندیدم. دو مرتبه صدا بلند شد. دیدم صدا از طرف بالا می ‏آید. همین که نگاه کردم دیدم قاری، سر بریده پسر زهرا علیهاالسلام است که بالای نیزه نشسته با محاسن پرخون و پرخاکستر. 😭😭😭😭😭 ابن وُکَیْده گفت: من خیلی دلم سوخت، اف بر تو ای روزگار! سر پسر فاطمه علیهاالسلام... قربانت بروم حسین جان! قربان لب‌های قرآن‌ خوانت یا اباعبدالله! گفت: با خودم گفتم امشب می‌آیم این سر را می ‏برم و با گلاب شستشو می ‏دهم و دفن می ‏کنم. هرچه بادا باد. یک‌ مرتبه غنچه گل باز شد و صدا بلند شد: «یابن وکیده! لیس لك الی ذلك سبیل.» من آن جوری که خودم می ‏فهمم این جمله را معنا می ‏کنم، یعنی: پسر وکیده! تو می‌ خواهی مرا از زینب علیهاالسلام جدا کنی؟! تو می‌ خواهی مرا از بچّه ‏های یتیمم جدا کنی؟! باید سایه من بر سر سکینه ‏ام باشد. اینها معانی است که من از این عبارت می ‏فهمم. باید من پهلوی خواهرم زینب علیهاالسلام باشم. یک کلمه دیگر هم من از این جمله می ‏فهمم. فرمود: پسر وُکَیده! تو را به این راهی نیست. یعنی حسین علیه السلام در سفر است. حسین علیه السلام در سیر منازل است. سیر صعودی و تکاملی حسین علیه السلام تمام نشده. این، وسط راه است. هنوز من باید در این سیر به منزل برسم. من باید به کاخ سلطنتی بروم. من باید در طشت زر بنشینم. پسر وُکَیده! این لب ‌هایی که الآن قرآن قرائت می‏ کند، همین لب ‌ها باید چوب خیزران بخورد. 😭😭😭 اللهمّ عجّل لولیّک الفرج. (سخنرانی های مدرسه مروی تهران، جمعه اوّل ماه رمضان سال 1383 قمری) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج» 🏴👇👇👇👇👇🏴 http://eitaa.com/joinchat/845021184C1b47a3ad50