📜 هجدهم محرم 📜 🔰شب بود و شهر بی طپش، در شب تاریک خُفته بود ••• 🔰مردان سپاه، سرها را در صندوق نهاده بودند و چند تن به نگهبانی ••• 🔰بازماندگان کاروان، خسته و رنجور و داغدیده ••• 🔰و سیدالساجدین، در سکوت بود و سکوت، چشم به صندوق حاوی سر پدر داشت ••• 🔹به یکباره نور، از صندوق زبانه کشید و پرتو افشانی کرد ••• 🔹به قلب آسمان رفت و آسمان را نور باران کرد ••• ••• و او، در اندیشۀ کارستان پدر، فقط نگاه به آینده داشت ••• 🔺آینده ای بسیار دور، که پدر دوباره باز گردد.🔻 🔸ناگهان دستی پدیدار شد از دیوار شهر، و با خط خون نوشت: 🔰آیا اُمتی که حسین را کُشتند، امید به شفاعت جدّ او در روز حساب دارند؟🔰 ••• و دست، ناگهان مخفی شد ••• 🔹و سیدالساجدین، آیه ای از کتاب الله را بخاطر آورد.🔹 💠یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا💠 🔰ای کسانی که ایمان آورده اید🔰 💠مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ💠 🔰هر کس از شما از دین خود برگردد🔰 💠فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ.💠 🔰به زودی خدا گروهی دیگر را میآورد که آنان را دوست میدارد و آنان نیز او را دوست دارند.🔰 ● ۳۱ روز تا ● 🏴👇👇👇👇🏴 http://eitaa.com/joinchat/845021184C1b47a3ad50