🦋 گفت: مادرجان شما غصه‌ی مرا نخور! خانه‌ی‌ من عقب ماشینم است پرسیدم: یعنی‌چه که خانه‌ات عقب ماشینت است؟ گفت: جدی می‌گویم! اگر باور نمی‌کنی بیا ببین...همراهش رفتم در عقبِ ماشین را باز کرد وسایل مختصری را توی صندوق عقب ماشین چیده‌ بود! سه‌تا کاسه،سه‌تا بشقاب‌،سه‌تا قاشق یک سفره پلاستیکی کوچک دوقوطی شیرخشک برای بچه و یک‌سری خرده ریز دیگر! گفت: این هم خانه‌ی من که خیلی هم راحت است گفتم: آخه این‌طوری که نمی‌شود گفت: دنیا را گذاشته‌ام برای دنیادارها خانه هم‌ باشد برای خانه‌دارها!