. | کلنا عباسک یا زینب عباس علمدار بود... علمدار حضرت ارباب ارواحنافداه. آن روزها مهربان ارباب ما علمدارش را فدا کرد تا علمدار همه ما بشود. حالا قرار بود خیلی ها عموی رقیه را «عموجان» صدا کنند❤️‍🩹 تکیه‌گاه زینب آنقدر دستش باز شده بود که گره گشای همه‌ی آخر خط رسیده ها باشد. در وصف علمدارِ حسین همین بس که در روایت آمده است چنان جایگاهی دارد که تمام شهدا به او غبطه می‌خوردند. اما عباس فقط برای شهدا یک الگوی غبطه‌برانگیز نیست؛ او فرمانده است... فرمانده‌ای که داستانش با شهدا همان نقل مأموریت ویژه اوست. علمدار، فدائیان ارباب را انتخاب میکند و برای هر کدام برنامه‌ی مخصوصی دارد که سرنوشت علمداری‌شان را قبل و بعد از شهادت مشخص میکند.🩸 در میان تمام این منتخبین گروهی آشنا اما غریب برگزیدگان ویژه عباس شدند تا مأموریتی استثنائی را در عصر ما به سرانجام برسانند. «مدافعان حرم»✨ همان ها که عباس با دقت فراوان از میان تمام عاشقان این خانه انتخابشان کرده بود. آنهایی که بیش از بقیه شبیه عباس بودند و باید دوباره برای اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله علمداری می‌کردند.🏴 همان ها که در عین جوانی از اولیا خدا بودند و گمنام در میان خودمان زندگی میکردند. آنها که برای فدا کردن تمام دار و ندار خود با هم مسابقه گذاشته بودند و شبیه شهید خدمت هیچ نیش و کنایه‌ای از میدان خارجشان نمی‌کرد... شاید خیلی طول کشید تا بشناسیمشان و شاید هم هنوز آنها را نمی‌شناسیم! اما این روزها میدانیم که تنها اسمشان یا نگاهشان و قاب عکسشان کافی است برای اینکه دل ها زیر و رو بشود و راه علمداری ما را هم بگشایند... و اکنون در آستانه برآورده شدن آرزوی دیرینه مجاهدان حق_فتح قدس شریف_ بیش از پیش نیازمند نگاهشان هستیم.💔 نگاه و توجهی که میدانیم اگر طالب باشیم از ما دریغ نمی‌کنند شبیه همین حالا که مهمان روایتشان شدیم...