🍃؛💫؛🍃 💫؛🍃 🍃 اعترافات ۱۲ خاطرات سرهنگ عراقی عبدالعزیز قادر السامرائی ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔸 در مسیر حرکت [و فرار] به سمت جنوب خرمشهر بودیم که ناگهان خود را در یک میدان مین یافتم. سربازان همراهم با سعی و تلاش، مین‌ها را خنثی کردند و ما را از آن ورطه رهانیدند. من هم لباس هایم را درآوردم، درجاتم را کندم و خود را به آب زدم. با شنا از اروندرود عبور کردم و به قرارگاه لشکر ۱۱ رسیدم. این قرارگاه قبلاً سقوط کرده و اینک تیپ ۶۰۵ در آن مستقر بود. 🔸 نبرد شدید در طاهری خرمشهر شاهد سنگین ترین نبردها بود و در مناطق موازی با این شهر نیز درگیریهای شدیدی جریان داشت. پل طاهری از محل‌هایی بود که از ابتدای عملیات، به منطقه درگیری مبدل شده بود. در ساعت چهار صبح روز ۱۹۸۲/۱/۱۷ به سوی پل طاهری آمدیم. پس از گذشت ۴ روز از درگیریهای آزادی خرمشهر توسط رزمندگان ایرانی ما توانسته بودیم یک نیرو از واحدهای باقی مانده مهیا کنیم. این واحد، عبارت بود از یک گردان به اضافه، یک گروهان که فاقد اسلحه پشتیبانی بود و ابزار مهندسی نیز همراه نداشت. این گردان برای شکستن محاصره سازماندهی شده بود. در نزدیکی پل طاهری، جنگ سختی در گرفته بود. ایــن نبــرد بـه حدی شدید بود که با جنگهای بزرگ تاریخ برابری می کرد. تیپ‌های ،۴ ۴۳، ۳۵ و گردانهایی از واحدهای تانک در دام رزمندگان ایرانی افتاده بودند و پس از مدت کوتاهی، تمامی نفرات این تیپ‌ها و واحدها به هلاکت رسیدند. سرهنگ ستاد طلعت الدوری می گفت: «من به چشم خود شاهد جانفشانی نیروهای مسلمان ایرانی بودم که با شجاعت به مواضع ما یورش می آوردند و با آغوش باز به استقبال شهادت می رفتند.» شاید این صحنه های شهادت طلبی رزمندگان ایرانی را تا کسی با چشم نبیند، نتواند باور کند؛ ولی ما خودمان شاهد بودیم و دیدیم که حرکت متهورانه آنان چگونه ترس و دلهره در دل سربازانمان می‌کاشت. ما نیز در این نبردها شرکت کردیم و برای عقب راندن رزمندگان ایرانی از خرمشهر وارد عمل شدیم که ناگهان واحدهای زرهی و تانکهای ایرانی تمام خطوط ارتباطی و پل ها را قطع کردند و راه‌های عقب نشینی ما را بستند. با سرهنگ ستاد فاروق فرمانده لشکر ۱۳ تماس گرفتم و به او گفتم: «ایرانیان راههای پشت سر ما را بسته اند و از پشت قصد هجوم دارند.» او جواب داد: از فرماندهی کل به من اطلاع داده اند که به زودی نیروهای کمکی به شما ملحق خواهند شد. وضعیت ما در منطقه پل طاهری و خرمشهر بسیار اسفبار بود. سروان احمد هاشم فرمانده یکی از گروهانها به من گفت: «قربان نیروهای ایرانی در حال حرکت به سوی ما هستند.» در این لحظات بود که متوجه نقشه دقیق ایرانیان برای محاصره و پاک سازی منطقه شدم. دستور دادم که توپخانه با آتش پرحجم منطقه را به آتش بکشد. بلافاصله آتش توپخانه روی محورهای اعلام شده فروریخت. منطقه یکپارچه در آتش می سوخت و اجساد نیروهای ما در منطقه پل طاهری پراکنده شده بود. ┄═• ادامه دارد •═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄