🥀 چند وقتی بود مرخصی نیومده بود، خیلی دلمون براش تنگ شده بود. وقتی اومد یه گوسفند گرفتیم براش قربونی کردیم.
🥀 دیدم خیلی ناراحت شده. به مادرش گفته بود: من اینقدر از خدا خواستم شهید بشم، نشد، حالا میبینم تقصیر شماست، شما نذر میکنید که من سالم برگردم.
🥀 بهش گفتم: عزیزم ما بارها تو را تقدیم خدا کردهایم. وقتی خداحافظی میکنی برای بدرقه هم دنبالت نمیآییم، چون میدانیم تو امانت پیش ما هستی، تو برای خدا هستی.
🥀 الان این گوسفند را به شکرانه دیدنت قربونی کردهام و نذر نکردهام که سالم باشی. خوشحال شد، خندید......
#شهید_مهدی_زینالدین
https://eitaa.com/joinchat/1129841018C3a4897af60