🌷 !! 🌷همانجا دم در با پوتين از فرط خستگى خوابش برده بود. نشـستم و بند پوتين هايش را باز كردم. مى خواستم جورابهايش را در بيـاورم كـه بيدار شد. وقتى مرا در آن حالت ديد عصبانى شد. گفت: من از اين كار خيلـى بدم مى آيد. چه معنى دارد كه تو بخواهى جوراب مرا دربياورى؟!" 🌷دوست نداشت زن برده باشد. خودش لباسهايش را مى شست؛ يك جورى كه معلوم بود اين كـاره نيست. بهش كه مى گفتم، مى گفت: "نه، اين مدل جبهه اى است." 🌹خاطره اى به ياد فرمانده شهيد مهـدى زين الدين 🆔 @shohada_tmersad313