وقتی به مرخصی میآمد از احتمال اسارت، جانبازی و شهادتش میگفت. از خاطرات و خطرات جبهه میگفت. یک بارخطر از بیخ گوش او رد شد، میگفت: قسمت نشد شهید شوم. 😊میخندید و میگفت: عمرم به دنیا بود والا در آن حادثه باید شهید میشدم😊. من دیگر عادت کرده بودم، برای من عادی بود. دائم برای سلامتیاش صدقه میدادم یا آیهالکرسی میخواندم. البته سه تا بچه قدونیمقد را بزرگ کردن در حالی که به قول معروف خودم هم بچه بودم، سخت بود. با داشتن سه بچه هنوز ۲۰ سال هم نداشتم. واقعاً در آن شرایط نبودن همسر سخت است😭😭
⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️