🌹اتوشویى کجاست!؟🌹 ((آتش گلوله و خمپاره لحظه اى قطع نمى شد.از زمین و آسمان مثل نقل و نبات گلوله مى بارید.فرصت نفس کشیدن نبود چه رسد به تکان خوردن و عقب و جلو رفتن.هر کس هر کجا مى توانست پناه مى گرفت.ولو به اینکه زمین را بچسبد و سرش را میان بازوانش پنهان کند. یک هو یک بابایى دوید طرفم و ناغافل خمپاره اى خورد کنارش و موج انفجار او را بلند کرد و کوبیدش رو کمر من بدبخت.نفس تو سینه ام قفل شد.کم مانده بود کار دستم بدهد!😅 با بدبختى انداختمش کنار.بنده خدا لحظه اى بعد با چشمان هراسان و قیلى ویلى از جا پرید. لحظه اى به دور و اطراف نگاه کرد و بعد رو به من کرد و گفت:«برادر، اتوشویى کجاست؟😌 لباس هایم بدجورى چروك شده!» با تعجب پرسیدم:«اتوشویى؟»😢 -آره. آخر مى خواهم چند تا بربرى بخرم، ببرم خانه! دوزاریم افتاد که طرف موجى شده.افتادم به دست و پا که یک وقت قاطى نکند و بلاملایى سرم بیاورد. سریع سمت اورژانس صحرایى را نشان دادم و گفتم:«آنجاست.سلام برسان!» گفت: چشم و مثل شصت تیر رفت. خدا را شکر کردم که بلا دفع شد!))😂 🆔 @shohada_tmersad313