🌹🌹🍃🍃 براى چندين شب، على و فاطمه(ع) از خانه بيرون مى آمدند و به درِ خانه مردم مدينه مى رفتند و با آنان سخن مى گفتند. مردم مدينه به على(ع) قول مى دادند كه فردا صبح براى يارى او قيام كنند. آرى! هر شب 360 نفر با على(ع) پيمان يارى مى بستند، امّا وقتى صبح فرا مى رسيد، فقط مقداد، سلمان، ابوذر و عمّار براى يارى على(ع)مى آمدند. آرى! مردم مدينه به عهد خود وفا نمى كردند، آنان مى ترسيدند كه خانه هايشان در آتش بسوزد، آن ها مى دانند كه هر كس بخواهد با خليفه در بيفتد جانش در خطر خواهد بود. آرى! هيچ كس جرأت نكرد با ابوبكر مخالفت كند، امّا روزى، جوانمردى از راه رسيد و با اعتراض خود، پايه هاى حكومت ابوبكر را لرزاند! نمى دانم آيا تا به حال نام او را شنيده اى؟ من از "ابن نُوَيره" سخن مى گويم، او به مدينه آمد و فرياد برآورد: "شما به اسلام خيانت كرديد و سخنان پيامبر را زير پا گذاشتيد". اين فريادِ اعتراضى بود كه تاريخ، هيچ گاه آن را فراموش نخواهد كرد. ابن نُويره به وطن خود بازگشت و ابوبكر، خالدبنوليد را مأمور كرد تا او را به قتل برساند. خالدبنوليد هم همراه با سپاهى به قبيله ابن نُويره هجوم برد و او را مظلومانه شهيد كرد. من ماجراى شهادت مظلومانه او را در كتابى به نام "فانوس اوّل" شرح داده ام. 🌹🌹🍃🍃 💐 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59