﷽ هفته پیش یک خواب عجیب دیدم: خونه مادربزرگم بودم. و خونه اش به حدی بزرگه که صدا از این طرفش به اون طرف نمیرسه اصلا. تو ساختمان بودم که کلی سروصدا اومد. تعجب کردم که چرا صدای همسایه ها داره میاد تو خونه 🤔 صدای کلی بچه! از پنجره نگاه کردم دیدم تو یک دیوار اطراف باغ که نزدیک ساختمان بود، یک سوراخ ایجاد شده. سوراخی در حد وارد شدن آدم هایی در قواره بچه (و بزرگسال با خم شدن) تعجب کردم. گفتم مامان بزرگ این چیه؟؟ مادربزرگم گفت: مادر خودم اجازه دادم. آخه من که پیر شدم، نه میتونم به باغ برسم نه از میوه هاش استفاده کنم. کسی هم نیست دوروبرم این کارو بکنه. خودم اجازه دادم این بچه‌ها از باغ همسایه بیان؛ هم کار کنن هم بازی کنن هم میوه بخورن و برگردن. من که کسی رو ندارم… از خواب که بیدار شدم، اولش اینکه خواب مادربزرگم رو دیدم برام جالب بود. و چیزی برام عجیب نبود. ولی بعد چند ثانیه که بهش فکر کردم...... مادربزرگ (مادرِ پیر) باغ سرسبز بی کس همسایه بچه‌های همسایه… نگران و متأثر شدم…… 😔 ! 😔 ➡️@shohadac پی‌نوشت: البته بگم که درواقعیت، مادربزرگ من کلی فرزند و نوه و نتیجه دارند 😊 و در امورات،😉 کمکشون میدن. 🥰 💪🇮🇷 💪