🔹ازدواج...
یک بار با محمدصادق روی کوه رفته بودیم باهاش حرف میزدم ک زن نگیر زوده سنی نداری زندگی خرج داره مشکلت داره شوخی ک نیست گفتم صبر کن بزرگ تر بشی من یک ساعت حرف میزدم و محمدصادق گوش میداد وقتی حرف هام تموم شد فقط یک حرفی زد گفت آبجی دوست ندارم گناه کنم پس ازداوج میکنم .منم هیچی نگفتم رفتم پیشه بابام گفتم زن بگیر براش
📣کانال رسمی شهدای حرم مطهر رضوی
@shohaday_haram