*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
*
#براساس_زندگینامه_شهید_مهدی_زارع*
*
#نویسنده_حمید_سجادی_منش*
*
#قسمت_بیست_و_هفتم*
✔️به روایت ناصر نصیرزاده همرزم شهید
هرگاه به یاد حاج مهدی میافتم بیدرنگ به تابلوی فکر میکنم که سال ۶۱ در دشت عباس نزدیکیهای مقر تیپ امام سجاد نصب شده بود.
حس می کنم هنوز حاج مهدی با آن چهره نورانی کنار تابلو ایستاده و لبخند میزند.من می خواهم از او عکس یادگاری بگیرم تابلوی که کلماتش در چشمان حاجی جا خوش کرده بود سخنی از امام باخطی خوش :«خدا عمل خالص میخواهد»
آن روزها را با آن که مسئول تبلیغات تیپ بودم و برای انجام وظایف مهم برنامههای زیادی داشتم. اما وقتی حاجی رهنمود می داد همه چیز را فراموش می کردم.تمام همتم را می گذاشتم پای رهنمود حاجی چون به او ایمان داشتم و به اندیشه و اخلاصش.
حالا هم پس از گذشت سالها حرف هایش روی گوشم است و دل تنگ راهنمایی هایش هستم.
در مورد تابلو می گفت:سخن از این زیباتر ندیدم این را باید بارها نوشتم و در بین راه ها نصب کرد. این جمله امام تکان دهنده است .امر به تحرک و جوشش میدهد .آدم را از رفتار و اعمال خود شرمنده میکند یک دنیا تفسیر و معنا دارد.
حاج مهدی خود مفسر آیه های اخلاص و حرکت می کرد برای رضای خدا بود و غیر از خدا نمی اندیشید.با محبت و صمیمی بود اگر یکبار فقط یکبار با او همسفر یا هم صحبت می شدی برای همیشه توی دلت جا میشد.
کسی در لشکر نبود که نداند حاج مهدی از بسیجی ترین فرماندهان است،خالص وبی ریا و بی تکلف.
با آن همه شهرت یک داشت اگر کسی نمی گفتن نداشت بفهمی فرمانده این گردان یا تیپ چه کسی است که همیشه سر به زیر بود و متواضع. مهر و اخلاص همه را مرید او کرده بود. نه امر و نهی اش.
بیش از ۵ سال هر جا که میرفت،سید محمد کدخدا رهایش نمی کرد و هر مسئولیتی که به سید می دادند قبول نمی کرد و می گفت: من صفای حاجمهدی را با هیچ چیز عوض نمیکنم
برای همین هم پس از شهادت حاجی دو هفته بیشتر بر خاک نماند و در پی او تا ستیغ قله های شرف پرکشید.
نماز شب های طولانی حاج مهدی که در آن شب های من آور و باران و سرب انجام میشد،راهی به دیدگان تمنا نداشت.او چنان آرام قدم بر می داشت به گوشهای از دید که خود شب هم خبر دار نمیشد.
به یاد دارم آن روزی که در عین خوش به من گفت: اگر صلاح می دانی پیش از اذان صبح تلاوت قرآن را با صوت آرام از بلندگو پخش کن»
وقتی علتش را پرسیدم،گفت: چاووشیان قافله شب را خواب در بر نگیرد» گفتم :حاجی هر کس میخواهد بیدار می شود.
گفت آنها می خواهند فقط از تو توقع دارند که کمی کمک کنی. با این حال هر طور صلاح می دانی عمل کن.
#ادامه دارد...