*🖤در وصیتش خواندم: «در مراسم و مجالس، از این حقیر و عاصی تمجید و تجلیل به عمل نیاورید، زیرا لایق آن نیستم و هر چه مظلومانه تر خاطرات زندگیم به باد فراموشی سپرده شود خوشحال تر می شوم...»
🚩در حال آموزش نیروهای تازه وارد بودیم. تمرین آن روز عبور از موانع آبی خاکی بود. نیروها تا سینه در گل و لای فرو رفته و به سختی در آن حرکت می کردند. در همین حین حسین و [شهید] احد طاهری پور به محل آموزش آمدند. هر دو لباس های نو و اطو کشیده، مرتب و گتر کرده به تن داشتند. سر و صدای نیروها در میان گل و لای بلند شد که چرا اینها کنار ایستاده اند و به ما نگاه می کنند!
گفتم: این ها نیروهای یگانی دیگر هستند و هر دو از فرماندهان گردان! حرف هایم تمام نشده دیدم حسین و احد با همان لباس های تمیز پریدند توی گل و لای و در برابر چشمان حیرت زده تازه وارد ها، زودتر از همه از سمت دیگر بیرون آمدند، لباس هر دو گُل لشکر با گِل یکی شده بود.
🚩شهید حسینعلی امیری معاون گردان ادوات، شهادت: ٢٦/١٠/١٣٦٥، شلمچه، کربلای ٥
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•